•⇘⇘•สλℓΐห•⇘⇘•
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدییییید آقا من هنوز با اینجا درگیرم!

پيوندها
تفریحی
ساعت مچی مردانه کاسیو
دختـــــــــــرجنـــــــــــــــوبی
یکه پسر تنها
bamaram~*~friends
っ-●益●)っ ,︵‿ ᙢᎩ ᒪᗩᔕ♈ ᕊᖇᙓᗩ♈ᖺ)
Mahtarin
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ejqolak و آدرس aylin.boxblog.com.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 35
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 44442
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
aylin

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, :: 18:48 :: نويسنده : aylin
دلـــــم براے تــو کــه نه,ولـ ــے َبرای روزهــا ی باهمـــ بودنمـان تَنـگـــ شده براے تــو که نه ولے برای "مواظِـ ـب خودت باش" شنیدن تَنـگــ شده براے تـــو که نه ولے برای نگاهـ ـے که تا پیچ سَرکوچه تعقیبم میکرد تَنـگــ شده براے تـــو که نه ولے برای دلے که نگرانم میشد تَنـگــ شده راستش!براے اینها که نه . . . .برای خودت .....دلَم خیــلے تَنـگــ شده
 
سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, :: 14:48 :: نويسنده : aylin
بوی گنــد خیانت تمام شهر را گرفته...!مردهای "چشم چــران" زن های"خـــائن"پسرهای "شهــوتی" دخترهای "پـــول پرست"پس چه شد؟؟؟چیدن یک سیــب و اینهمه تقــــاص؟!بیچاره "آدم" بیچاره "آدمیــت"بعضی وقتا فکر میکنم شیطون حق داشت سجده نکرد
 
شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : aylin
ناراحتم نباش، محــکم تر از آنم ک برای تنهــا نبودنم آنچه را ک اسمش را غــــرور گذاشته ام برایت به زمــیــن بکوبم؛ احســــــاس من قیمتــــی داشت ک تــــو برای پرداختـــ آن فقــــیر بودی
 
شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : aylin
!!میدانــی ؟!بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی ! بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند ! بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده!دیده ای ؟!... شنیده ای ؟! بعضـــی ها بی نهایتند
 
جمعه 15 دی 1391برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : aylin
من یک دخترم وقتی خسته ام وقتی کلافه ام...وقتی دلتنگم بشقاب ها را نمی شکنم شیشه ها را نمی شکنم غرورت را نمی شکنم دلت را نمی شکنم در این خستگی ها زورم به تنها چیزی که می رسداین بغض لعنتی ست
 
جمعه 15 دی 1391برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : aylin
خخخخ
 
جمعه 15 دی 1391برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : aylin
هرچی فکر میکنم این مورچه بالدار چیزی نمیتونه باشه جز حاصل رابطه نامشروع بین پشه و مورچه اخه این چیه:| فتم از عابربانک پول بگیریم میگه : وجه نقد موجود نیست. بعد مینویسه درخواست دیگری دارید؟!... آره 4 تا جوک بگو بخندیم!!!!!!!! دختر : سلام!پسر : سلام!دختر : شام چی خوردی؟پسر : شام چی خوردی؟دختر : داری اس ام اس های خودمو کپی میکنی واسم؟پسر : داری اس ام اس های خودمو کپی میکنی واسم؟دختر : من عاشقتم!پسر : شام قیمه داشتیم !!
 
پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : aylin
یکی میگفت دیشب با دوس دخترم حرف میزدم ازش پرسیدم عزیزم چی تنته؟گفت: من تاپ و شلوارك پوشیدم تو چی پوشیدی؟جواب دادم شلوار كردی قهوه ای بایه ركابی آبی!نمیدونم چرا قطع كرد!فكر كنم بابا و داداشش تو خونه كتو شلوار میپوشن , گندت بزنن
 
پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : aylin
یادش بخیر اون قدیما هر وقت مامانمون سبزی می خریدتوش حلزون و کفشدوزک پیدا می کردیم تا یه مدت باهاش بازی می کردیم..!یه همچین تفریحات سالمی داشتیم ماالان همش آماده شده هست :|تفریحات سالمم ازمون گرفتن بعدم میگن چرا معتاد میشی
 
پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:, :: 18:22 :: نويسنده : aylin
وقتي ديدي...ناراحتي يا خوشحاليت براش فرقي نميکنه..........ديگــه وقتشــه فــراموشــش کنـــــي . .
 
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : aylin
رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم. میگه وای خفاشه! پــ نه پـــ بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!♦♦♦♦♦♦♦♦پ ن پ جدید♦♦♦♦♦♦♦♦♦ بهش میگم : دیگه می خوام ازت جدا شم !میگه : این حرف آخرته ؟پ ن پ این خلاصه ای بود از اخبار ایرانو جهان ،لطفأ به ادامه ی خبر توجه فرمایید !♦♦♦♦♦♦♦♦پ ن پ جدید♦♦♦♦♦♦♦♦♦حواسم نبود با صورت رفتم تو در، میگه ندیدیش؟ میگم پـــ نه پــــــ من دارکوبم می خوام با منقار یه سوراخ برا خودم باز کنم برم تو.♦♦♦♦♦♦♦♦پ ن پ جدید♦♦♦♦♦♦♦♦♦رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر، یارو گفت: راحت باشه؟ پــــ نه پــــ خارداشته باشه...♦♦♦♦♦♦♦♦پ ن پ جدید♦♦♦♦♦♦♦♦♦ دستمو بلند کردم از استاد سوال کنم. میگه شما سوال داری؟ پـــ نــه پــــــ خواستم خطوط کف دستمو بهت نشون بدم فالمو بگیری ...♦♦♦♦♦♦♦♦پ ن پ جدید♦♦♦♦♦♦♦♦♦ سوار تاکسی شدم رسیدیم سر خیابون گفتم مرسی آقا... می گه پیاده می شین؟ پ نه پ خواستم بین مسیر یه تشکر ناغافلی کرده باشم جو از سنگینی درآد!
 
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 13:24 :: نويسنده : aylin
من آخرش با يخچال ازدواج مي کنم!وقتی خوشحالی ميری در يخچالو وا ميکنی!وقتی ناراحتی ميری در يخچالو وا ميکنی!وقتی کسلی ميری در يخچالو وا ميکنی!داری با تلفن حرف ميزنی ميری در يخچالو وا ميکنی! وقتی نميدونی چته! ميری در يخچال و وا ميکنی!
 
دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 21:39 :: نويسنده : aylin
دختر:سلا عجیجم خوفی؟پسر:سلام خوشگلم خوبم، تو خوبی؟دختر :اره خوفم,کجایی؟پسر:خونه تنهام...دختر:منم با دوستام اومدم کافی شاپ پسر:اااا منم خونه تنهام دختر:جات خالی عسیسم...پسر:واقعا منم که خونه تنهام...دختر: کاش میتونستی بیای پسر:اره ولی حیف که خونه تنهام دختر:باوجه عسیسم مزاحمت نمیشم پسر:نه فدات شم مراحمی تنها تو خونه نیشستم دختر:مواظب خودت باش,دوشت دالم بای هانی:*پسر: من خونه تنهام... !!!
 
دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 19:11 :: نويسنده : aylin
همیشه نمی شود زد به بی خیالی و گفت:تنهـــــــــــا امده ام ٬ تنهـــــــا می روم...یک وقت هایی شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای...کم می اوری دل وامانده ات یک نفر را می خواهد!
 
دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 15:57 :: نويسنده : aylin
تفاوت زمین خوردن دخترا وپسرا!!! دختر در حال راه رفتن… دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای… یک رهگذر: دخترم خوبی؟فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟ یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من! من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!! . . . پسر در حال دویدن… زااااارت (صدای زمین خوردن رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ “صدای پس گردنی”یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!! یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ! .
 
دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 13:30 :: نويسنده : aylin
بَعــــــضی وَقتــــ ـــ هآ چیــــزی می نویســـــی فَقَطـــ بَرــآیِ یـــِک نَــــ ـفَر امآ دِلـــَت میگیرَد وَقتی یآدَتـــــ می اُفتَد هَر کَســی ممکِن اَستــــ آن رآ بــِخوآنـــَد جُز آنــــ یِکـ ــ ـ نَفــــ♥ر
 
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 14:53 :: نويسنده : aylin
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه «خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟»مریض پاسخ میده: «محض اطلاعتون باید بگم که من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم.امروز صبح زودتر به خونم رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم که یکی با همسرم بوده!! در بالکن همباز بود. من سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی رو اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد رادیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید. من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!! دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله.»مریض بعدی، به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته.دکتر بهش میگه «مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟»مریض پاسخ میده: «باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود. ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم.من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام رو میپوشیدم، شما باور نمیکنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!»وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره.دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی.....!!!!»«خب، راستش من بالای یه یخچال نشسته بودم که یهو یه نفر اون رااز طبقهء سوم پرتاب کرد پایین...»
 
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 14:23 :: نويسنده : aylin
تقصیرمانیست برروی حرفهایمان نمی مانیم۰ما در زمینی زندگی میکنیم که روزی دوبارخودش رادورمیزند...
 
شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : aylin
فقط باش…. همین که هستی کافیست…! دور از من…..! بدون من….! چه فرقی میکند؟؟؟ گل میخری!! خوب است!! برای من نیست؟! نباشد!!! همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست….. دلخوشم به این حماقت شیرین….
 
شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : aylin
مینویسم دوستت دارم... نگو تکراریست ! شاید روزی نباشم که تکرارش کنم...
 
دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : aylin
فلانی میدانی؟ رسم زندگی چنین است؛می آیند لحظه ای میمانند...عادت می دهند و می روند...وتو در خود می مانی...تنهای تنها...راستی نگفتی رسم تو نیز چنین است؟؟مثل همه ی فلانی ها؟! سرم را کج میکنم همه نگاهم را با کلی شیطنت و لبخند می پاشم در چشمهای مهربان و عاشقت میخندی و میگویی:بازی ....؟میگویم چشم بگذارچشمهایت را میبندی ومیشماری یــــک....بیام؟.....نه!دو....بیـــــــــــــــام....؟....نه!سـه...بیــــــــــــام؟.....بیــــــــــــــــــــــــــاچشمهایت را باز میکنی ایستاده ام رو به رویتنگاهم میکنی لبخند میزنیاما پیدایم نمیکنی ....میخندم...دستهایت را باز میکنی!میپرم در آغوشت !میگویی :دوستت دارم!!!میگویم : سک ســــــــــک .... دلم آغوشی می خواهد برای گریه کردن نه زن باشد نه مرد خدایا؟؟! به زمین نمی آیی؟؟!
 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد